مسعود غلامی/
نشست علمی «نقش اندیشهای تودههای مردم در پیدایش تمدنها»، شنبه گذشته بههمت پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد. در این نشست حجتالاسلام دکتر محسن الویری، مدیر گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع) ضمن برشمردن وجوه مختلف بنیانهای اندیشهای یک تمدن، به این پرسش پاسخ داد که «یک منظومه فکری چگونه میتواند تمدنساز شود؟»
هویت تمدنها، تابع نظام اندیشهای است
نقش اندیشههای توده مردم در پیدایش تمدن، تعبیر واضحی است که باید پایههای نظری و معرفتی داشته باشد. نظام فکری باید از فیلتری به نام توده مردم عبور کند تا تمدنساز بشود. بنده تمدن را مساوی میدانم با انباشت توسعهیافتگی؛ به این معنا که زمانی یک جامعه به سمت توسعه حرکت میکند که حرکت استمرار داشته باشد و متوقف نشود و در یک بازه زمانی وسیع پیگیری شود. با این تعریف از تمدن، ما شاهد تمدنهای متنوعی هستیم که در آنها تکثری وجود دارد که میتواند مبنا قرار گیرد. ما گاهی اوقات تمدنها را براساس زمان تفکیک میکنیم و گاه مکانی را برای آنها در نظر میگیریم؛ مانند تمدن شرقی یا غربی؛ و گاه تمدنها را بر اساس دستاوردهایشان تفکیک میکنیم؛ مثلاً تمدن غرب ناظر به بُعد مادی انسان است. تقسیمبندی دیگری هم داریم که براساس بنیانهای اندیشهای است و تمدن را بر اساس فکری که آن را ایجاد کرده تقسیم میکند. در این تقسیمبندی، ما پیشفرضهایی داریم که بر اساس آن، هر تمدنی نیازمند پایههای معرفتی و نظام اندیشهای پشتیبان است. زمانی که تمدنها از نظامهای اندیشهای چندگانه برآمده باشند، بنیان اندیشه تأثیراتی بر روی کل تمدن خواهد داشت. بنده هویت تمدنها را تابع نظام اندیشهای میدانم. تمدنها خودشان به عینه دارای یک ذات نیستند؛ بلکه آنها بستری را میخواهند تا محقق شوند؛ تمدنها باید بر یک جوهری عارض شوند که آن جوهر جامعه است؛ در تمدن اسلامی این جامعه را امت مینامند.
اندیشه وقتی به اجتماع راه مییابد، تمدنساز میشود
اگر تمدنها را یک موقعیت، صفت و حالت در نظر بگیریم که بر جامعه عارض میشود، آن گاه این جامعه اجزای مختلف فیزیکی، مادی، جغرافیایی، اخلاقی و... دارد؛ اگر دو شرایط جغرافیایی یکسان را با یکسری ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی یکسان در نظر بگیریم اما منطق ترکیب آنها متفاوت باشد، میتواند تمدنهای مختلفی را ایجاد کند؛ مثلاً آشپزها با مواد مشخص و با واحدهای یکسان ولی با ترکیبهای متفاوت و یا با تقدم و تأخر افزودن مواد با همدیگر، غذاهای متفاوت پدید میآورند. پس اگر شرایط و امکانات تمدنها یکسان بود، الزاماً خروجیهای تمدن برابر و یکسان نیست؛ بلکه نیازمند منطق ترکیب است که آن منطق ترکیب را نظام اندیشهای به ما میدهد. اینکه تمدنها به کدام سمت و سو بروند و آوردههای اصلی و متمایزکننده یک تمدن در چه چیزی است و تمدن چه نقشها و کارکردهایی میتواند داشته باشد، تا حد زیادی ریشه در نظام اندیشهای آن تمدن دارد.
باور ما این است که تمدن پیشین اسلامی برآمده از اندیشه اسلامی است؛ این اندیشهها یک وجوه لفظی داشته و چه به صورت شفاهی و چه کتبی قرآن هویتبخش این تمدن بوده است؛ قرآنی که از ناحیه خداوند و از طریق پیامبر(ص) بر بشر عرضه شده، مادامی که فقط وجوه لفظی داشته باشد و عینیت اجتماعی و بیرونی پیدا نکرده باشد، تمدنساز نخواهد بود. اگر شما راقیترین و عالیترین اندیشهها را هم داشته باشید ولی فقط درون کتابها باشد، تمدنسازی نمیکند؛ زمانی که یک فکر به درون اجتماع راه پیدا میکند، اینجاست که حرکتآفرینی اجتماعی و تمدنی آغاز میشود.
مردم میتوانند روی کارآمدی و ناکارآمدی یک نظام اندیشهای تمدنساز اثرگذار باشند
در تمدن پیشین اسلامی، زمانی که آموزههای وحیانی نازل شد و یک سلسله رفتارهایی مانند نماز خواندن، روزه گرفتن، اعتقاد به معاد، توحید و امثالهم برای مسلمانان تعیین شد، ابتدا دستوراتی بود که بر روی کاغذ نگاشته شد؛ بعد کسانی به آنها عمل کردند و پذیرفتند؛ و فردی که تا دیروز مسلمان نبود اکنون با پذیرفتن اینها زندگی روزانهاش تغییر میکند؛ پس از زندگی روزانه و در مرحله بعد، سبک زندگی تغییر میکند و الگوهایی را در زندگی پدید میآورد. هنوز در این مرحله هم حرکت تمدنی ایجاد نشده است؛ زمانی که اینها به جایی برسد که بر نظامهای اجتماعی هم اثر بگذارد و روابط اجتماعی افراد مانند روابط ارباب و رعیت تغییر کند و کسانی که تا دیروز زیردست دیگری بودند، اکنون در کنار یکدیگر و در یک سطح در نماز بایستند و به دنبالش نهادهای تازهای مانند مسجد تشکیل شود و یا نهادهای قبلی مانند کعبه تغییر کاربری بدهند و سبب شود که همه اعضای جامعه درگیر شوند و این فکر بر همه آنها سیطره پیدا کند، آنگاه میتوانیم بگوییم که جامعه در مسیر آرمانهای اندیشه تمدنساز حرکت میکند.
این مسیر، اقتضائات و پیامدهایی را به دنبال خود ایجاد میکند که اگر به آنها بیتوجه باشیم، دچار خسران و دشواری خواهیم شد و بسیاری از شعارها و آرمانهای بزرگ، تغییر کارکرد پیدا میکند؛ خیلی از مناسک دینی زمانی که مدیریت نمیشود، هر چقدر که راقی و عالی هم باشد، زمانی که در این فضا رها شود، کارکردهایش به کجکارکرد تبدیل میشود و اثر ایجابی آن به اثر سلبی تبدیل میشود. زمانی که توده مردم یک نظام اندیشهای تمدنساز را دریافت میکنند، میتوانند روی کارآمدی و ناکارآمدی آن بشدت اثرگذار باشند.
وقتی یک منظومه فکری تمدنساز شکل میگیرد...
همان طور که ذکر شد، تمام تمدنها یک نظام اندیشهای پشتیبان دارند؛ منتها برخی از این نظامهای اندیشهای مدون و در دسترس است؛ مانند تمدن پیشین اسلامی که قرآن و روایات را بهعنوان این پشتیبان در نظر میگیرد؛ و یا در خرده تمدن سوسیالیستی که آثار مارکس و لنین پشتیبان آن بود و در تمدن غرب، آثار افرادی مانند جان لاک و بیکن؛ در تمدن مصر باستان، این نظامهای اندیشهای مدون نیست اما به روش مهندسی معکوس قابل کشف است.
برای بنیانهای اندیشهای، تعابیر مختلفی مانند عقلانیت تمدن، منظومه فکری و نظام اندیشهای بهکار میبرند که اینها همان پایههای معرفتی یک تمدن هستند و چهار محور عمده دارند. مهمترین وجه آنها، وجه هستیشناختی است. در این وجه، به این پرسش پاسخ میدهیم که آیا در عالم، چیزی به نام خدا هست یا نیست؟ و بر اساس پاسخ به آن، برای جامعه اقتضائاتی در نظر میگیریم. نکته دوم، بحث معرفتشناختی است که اصلاً شناخت را ممکن میدانیم یا نه؟ و آیا ممکن است انسان به حقیقت برسد یا نه؟ وجه سوم، طبیعتشناختی است. در این وجه به این پرسش پاسخ میدهیم که عالم طبیعت چیست و آن را چگونه تفسیر میکنیم؟ آیا عالم طبیعت نشانه است؟ وجه آخر، بحث انسانشناختی است که خود به سه قسمت روانشناختی، جامعهشناختی و تاریخشناختی تقسیم میشود. زمانی که یک نظام فکری، به همه پرسشهای این وجهها پاسخ بدهد و راه سعادت انسان را مشخص کند، منظومه فکری تمدنسازی شکل گرفته است.
فهم ملتها از اسلام، تابع عوامل مختلف است
یک فکر، مادامی که تجربه اجتماعی را همراه خود نداشته باشد، امکان تمدنسازی ندارد؛ زمانی که فکر به متن جامعه راه پیدا میکند، ظرفیت ایجاد میکند و این ظرفیت دارای ویژگیهایی است که روحیات و خلقیات خاص مردم را شامل میشود. در گستره تمدن پیشین اسلامی، زمانی که تفکر اسلام بین مردم رسوخ کرد، فهم مردم از آن یکسان نبود و هر کدام بهگونهای خاص اسلام را درک کردند و این یک امر بدیهی است؛ بهعنوان مثال، اگر یک جمله در کلاس درس بگویید و از دانشجوها بخواهید که تقریر آن حرف را بنویسند، مشاهده میکنید که به تعداد دانشجوهای سر کلاس، تقریرها متفاوت خواهد بود.
در پهنه فراخ و گسترده جهان اسلام هیچ دو مجموعهای را پیدا نمیکنید که مانند یکدیگر فکر کنند. مردم تابع کششها و تمایلات قومیشان هستند و این موجب میشود تا فهمشان از یک منظومه فکری متفاوت باشد. در تمدن اسلامی، ایرانیها، عربها، ترکها، بربرها و دیگر اقوام هر کدامشان کششها و تمایلات سرزمینی و فرهنگی متفاوتی با یکدیگر دارند که در فهمشان از اسلام تأثیرگذار است. این افکار پایهای در مظاهر و دستاوردهای هر تمدنی قابل جستوجو است.
در اسلام گاهی اقتضائات دوره زمانی، بدون حب و بغض بر روی فهم مردم تأثیر داشته است؛ مثلاً مردمی که در دوره بنیامیه زندگی میکردند، به این دلیل که روایات مربوط به اهلبیت(ع) را نشنیده بودند، اسلام منهای اهلبیت(ع) را پذیرفته بودند. سطح دانش افراد نیز در فهمشان از اسلام تأثیرگذار بوده است؛ مثلاً کشش فهم عالم، فیلسوف و متفکر با مردم عامی از اسلام متفاوت بوده است. پیشینه فرهنگی و پایگاه اجتماعی نیز بر روی قدرت فهم مردم تأثیر داشته است. ما باید در بحثهای تمدنی به این موضوعات توجه داشته باشیم.
باید شناخت و تحلیل درستی از خلقیات مردم داشته باشیم
یک فکر زمانی که حتی آسمانی هم باشد، وقتی در ظرف محیط اجتماعی قرار گرفت، به یک پدیده فرهنگی تبدیل میشود و جامهای از جنس همان اجتماع بر تن میکند. منظومه یک فکر تمدنساز، مجرد و گسسته از زمان و مکان و خالص و عریان نیست؛ بلکه حتماً لباسی از فرهنگ بر تن میکند. اگر ما به این موضوع توجه نکنیم و فکری که بین مردم هست را به حال خودش رها کنیم و آن را مدیریت نکنیم، این فکر با انبوهی از خرافهها و تمایلات قومی، محلی و مذهبی آمیخته میشود و آن کارکرد اصلی خودش را از دست میدهد. اگر صاحبان فکر، امتداد اجتماعی فکر را رها کنند و به دست توده مردم بسپارند، این احتمال وجود دارد که آن فکر از هویت اصلی خودش خالی شود و جامه دیگری بر تن کند.
خاستگاه تمدن نوین اسلامی، در اندیشههای امت اسلامی است و خود ما به عنوان بخشی از امت اسلامی، احساس و فهم و تحلیلمان این است که ما باید مبتنی بر مکتب ائمه(ع) کمک مؤثری به امت اسلامی داشته باشیم و بگوییم مدلی که اهلبیت(ع) عرضه میکنند، مدل مترقیتر و کاملتری است؛ و اگر میخواهیم یک نمونه عینی و عملی از این حکومت و حرکت تمدنی که مورد پسند اهلبیت(ع) هست نشان دهیم تا آحاد امت اسلامی از ما الگو بگیرند، باید شناخت و تحلیل درستی از خلقیات مردممان داشته باشیم؛ باید به ظرفیتها، ویژگیها و آسیبهایی که در مسیر تحقق اندیشههای تمدنساز مکتب اهلبیت(ع) در قرن جدید وجود دارد، توجه داشته باشیم.
نظر شما